تو مثل اون ایده هستی که توی سرم جرقه میزنه.هی توی سرم وُول می خوری ، ذهنم رو درگیر میکنی روز ها و شب ها بهت فکر میکنم ، پر از امید میشم و بعد مثل اون صدها تصمیما و ایده های قبلیم در اوج امیدواری مثل یه سیب نیمه کاره از پنجره ی اتاقم پرتت می کنم بیرون و هسته ات رو تف میکنم.
کم کم پا را از مرزهای مقدماتی ای که برایم تعریف شده بیرون می گذاشتم. پرس سینه ی فرانسوی" پول اور " و ددلیفت را هم به تمریناتم اضافه کردم. در راه مبارزه بر سر پروتِیین هایم دیدارهایم با دوست دخترم را به حداقل رساندم تا مصالح ارزشمندم را سر هیچ و پوچ هدر ندهم. یادم بود که یکی از اشنایان تازه ام چه طور غم خرج های فیزیکی و بی حساب و کتابش را می خورد : (( دوباره از دستم در رفت و عروس دریایی ام را ول کردم...)) آرتیوم با اینکه مکانیک ساده ی اتومبیل بود از توصیف شاعرانه ی ایگور سوریانین برای لقاح استفاده می کرد.
"رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید"

رفتیم بیرون سیگار بکشیم
هفده سال طول کشید
وقتی برگشتیم
به جای خانه زمستان دیدیم!...
Fuck me like fried potatoes
Fuck me like fried potatoes
on the most beautifully hungry
morning of my God-damn life
Richard Brautigan+
«معماری شادمانی»، آلن دوباتن
من غرق در جزئیات ، کلمات و تصاویرِ خوب
ممنون آقای دوباتن
باید ولش نکنی.
مهم نیست چه طوری.
باور دارم که میگویم.
اگر الان بگذاری برود، ممکن است دیگر هیچ کسی را در زندگیات پیدا نکنی.
«سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش»، هاروکی موراکامی
پ.ن:میخواهم بگویم من به شدت با موراکامی در این مورد مخالفم. وقتی در یک رابطه حرف از رفتن و تمام شدن می آید، نه تنها باید بگذارید معشوقتان برود بلکه باید برای رابطه تان یک فاتحه بخوانید وآن را مستقیما توی چاه توالت بیاندازید و بلافاصله سیفون را بکشید. باشد که رستگار شوید.