اصلن OCD چی هست؟

خواستم بیام درمورد OCD بنویسم. OCD چی هست اصلن؟ چه شکلیه؟ توی کتاب «زمین بر پشت لاک پشت ها» یجایی جان گرین خیلی خوب OCD رو تعریف کرده که من تصمیم دارم اینجا بنویسمش.

«داری با مامانت تلویزیون تماشا می کنی، یه برنامه درمورد کارآگاهانی که در زمان سفر می کنن و یهو یادت می آد که یه پسری دستت رو گرفته بود و به انگشتت نگاه کرده بود و بعد به این فکر می کنی که باید چسب زخم رچ باز کنم و ببینم عفونت کرده یا نه. دلت نمی خواد اینکار رو بکنی. این فقط یه مهاجمه. همه دارنش. ولی نمی تونی ذهنت رو ساکت کنی. چون به اندازه ی کافی تو جلسات رفتار درمانی شناختی شرکت داشتی، به خودت می گی که من فکر هام نیستم. ولی ته ته وجودت مطمئنی که اون چیزی که باعث می شه من، بشم من، چیه. بعد به خودت می گی روی علامت ضربدر کوچیک بالای فکرت کلیک کن تا از بین بره. و بعد شاید برای یه لحظه این اتفاق می افته و دوباره تو خونه ی خودت و مادرت هستیو بعد ذهنت می گه خب ولی صبر کن ببینم، اگه انگشتت عفونت کرده باشه چی؟ چرا نبینی؟ سالن غذا خوری تمیز ترین و بهترین جای دنیا برای باز کردن زخم نبود و بعد هم رفتی تو رود خونه.

حالا مضطرب هستی، چون قبلا هم همه ی این کارها رو هزاران بار انجام دادی، به این دلیل که دلت می خواد فکرهایی داشته باشی که به شون بگی افکار من.آخه رود خونه کثیف بود. بهتره که الان چسب زخم رو برداری. به خودت می گی مراقب بودم که به آب دست نزنم، اما اگه به چیزی دست زده باشی که به آب خورده باشه چی و بعد به خودت میگی این زخم احتمالا خیلی زیاد عفونت نکرده اما بعد فاصله ای که با احتمال زیاد ایجاد کردی پرمی شه از فکر. باید زخم رو ببینی که چرک نکرده باشه. فقط یه نگاه بنداز که دیگه خیالمون راحت شه و بعد هم باشه. خب. عذر خواهی می کنی و می ری دستشویی و چسب زخم رو بر می داری و می بینی خون ریزی نکرده، اما ممکنه روی چسب زخم رطوبت وجود داشته باشه. چسب زخم رو می گیری جلوی نور زرد دستشویی و بله انگار رطوبته.

 البته می تونه عرق باشه، اما می تونه آب رودخونه هم باشه یا بدتر از اون، خونابه ی زخم که خودش یکی از علائم عفونته. برای همین مایع ضد عفونی کننده رو تو کابینت بالای روشویی پیدا می کنی و یه مقداری می ریزی رو انگشتت و باعث می شه به شدت درد بکشی و بعد دستت رو خوب می شوری و موقع انجام این کار اهنگ حروف الفبا رو هم می خونی تا مطمئن شی که طبق توصیه ی مرکز کنترل بیماری ها  دست هات رو بیست ثانیه تمام شستی و بعد با دقت دست ها رو با حوله خشک می کنی. و بعد ناخن انگشت رو فرو می کنی تو زخم انگشتت و پینه رو باز می کنی تا شروع کنه به خون اومدن و انگشتت رو فشار می دی تا خون خارج شه و خودش قطع شه و بعد روی زخم رو با ضربه های اروم  دستمال پاک می کنی. یه چسب زخم از تو جیب شلوارت بیرون می آری، چپن همیشه کلی چسب زخم داری و تموم نمی شن. با دقت چشب زخم رو می زنی رو انگشتت. برمی گردی تا رو مبل بشینی و لرزش ناشی از رهایی از حس عصبی بودن و حس آسایش بعد تسایم شدن به وسوسه های شیطان درونت رو حس کنی.

بعد دو دقیقه یا ششصد دقیقه شروع می کنی به فکر کردن که همه ی چرک رو بیرون آوردم؟ آیا اصلن چرکی وجود داشت یا فقط عرق بود. اگه عفونت بود، شاید دوباره زخم رو تخلیه کنی.

مارپیچ تنگ تر می شه. همین طوری. برای همیشه.»

از باگ های خلقت، نداشتن یک اسکارلت اوهارا است. یک اسکارلت اوهارای درون. که به وقت ناراحتی، بزند روی شانه ات و بگوید: بیخیال! فردا بهش فکر می کنیم.