شازده کوچولو و روباه را که یادت است؟ شازده کوچولو برای این روباه را اهلی کند هر روز با ناز کمی پیش تر می امد ... مثل من که هر روز بعد از ظهر ساعت چهار میامدم که برویم کلاس و تو از سه و نیم منتظرم بودی... حالا دیگر عملیات اهلی شدن بخوبی و خوشی به پایان رسیده تو برای من با تمام دوست های جهان فرق میکنی الان است که حس میکنم دوستی دارم که در همه ی جهان یکتاست... اما خوش بحال شازده کوچولو ٬ بهتر نبود من نیز یک گل را اهلی میکردم؟ اخر میدانی گل که پا ندارد ٬ یک گوشه مینشید فوقِ فوقش تیغ هایش دستت را زخمی کنند اما غم وداع چیزی فراتر از این هاست ... من در غم فراق تو خواهم گریست ساعت سه و نیم برایم یاد اور توست ... موسیقی و حتی فیلم و داستان همه و همه تو را به یادم میاورد ٬راستی که اهلی شدن چه چیزِ مزخرفی است نه؟ به دوری اش نمی ارزد ... ای کاش برای همیشه پیشم بودی .   

فقط این را بدان تو در برابر من مسئولی... چون تو برایم اواز خواندی ٬ مرا با تمام خوب و بد هایم پذیرفتی ٬ به من اعتماد به نفس دادی ٬ بعد از تو به چه کسی از ترس هایم بگویم؟         

          http://uupload.ir/files/c4cd_230e54bd80503951c2d9597d2d707088.jpg

پ.ن: بله من در فراق تو خواهم گریست ....